گنبدطلا

مرا طلای گنبد توبیقرار بیکند       

کسی مرا به دوش ابرها سوار میکند

خیال میکند که دیدن تو قسمتش شده 

همین کسی که دارد از خودش فرار میکند

به باد های آشنای شرق بوسه میدهد        

به آتش ارادت تو افتخار میکند

به این امید.ضامن رئوف.تاببیندت

هی آهوان بچه دار را شکار میکند

هزار تا غروب در مسیر ایستاده ام

به هر کسی که آمده به پایبوس نامه داده ام

من از کبوتران گنبد تو کمترم مگر؟  

که بعد سالها مرا نخوانده ای به این سفر

قطار های عازم شمال شرق میروند

دقیقه های بی تو منل باد و برق میروند

کسی بلیت رفتنی به دست من نمیدهد

به آرزوی یک جوان خام تن نمیدهد

بلیت ماندن است مانده روی دستهای من

در این همه مسافر حرم نبود جای من


مهدی فرجی

نظرات 3 + ارسال نظر
میثم پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:46 ب.ظ http://meisamh.blogsky.com

دل گنبد داره از غصه غم تیر میکشه چون هزارتا دل عاشق تو خودش جا داده.

خواب سبزی دیده ام انگار می آمد سواری سبز پوش

شعله از خشمی به دستش تا تب دیرینه را معنا کند

بس که ماندم در حصار انتظاری تلخ معلومم نشد

خوب من کی خواهد آمد خواب آن آدینه را معنا کند
............................................................
زیر سایه ی آقا موفق باشی

حسن کچل پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:14 ب.ظ

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
من سایلم و گدای کوه تو رضا چشمم همه جابود به سوی تو رضا غرق گنه ام ولی امیدم این است بخشندمرا به آبروی تو رضا

زایری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟ بی پناهم آقا به دادم می رسی ؟ گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهو به دادم می رسی؟من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی ؟

پایتم آقا رضا (هیلمن)

سید محمد موسوی جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:57 ب.ظ

سلام محمد رضا جان .اقا ایول داری.موفق باشی.
یا رضا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد